در خود ندارم اندکی حتی ستاره
من یک شبم
چون در سیاهی بی نظیرم
با خیسی ات احساس خوشبختی
به من ده
تا در خودم رنگ
سپیدی راببینم
یک دم ببار اینک
و خیسم کن سرا پا
من در گلوی بغض های خود
اسیرم
ای آسمان! بر من ببار اینک خدا را
تا از درونش
حسّ باران خورده گیرم
ای آسمان! بر من ببار اینک که تا صبح ؛
در خیسی حسّ خداوندی
بمیرم!
ستاره
سروده شده در خرداد87
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]